![]() |
دو شنبه 23 ارديبهشت 1392 |
یاد دارم در غروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ما دورهگرد/ داد میزد کهنه قالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم؟ کاسه و ظرف سفالی میخرم/ گر نداری کوزه خالی میخرم/ اشک در چشمان بابا حلقه زد/ عاقبت آهی کشید بغضش شکست/ اول ماه است نان در سفره نیست/ ای خدا شکرت ولی این زندگیست/ خواهرم بیروسری بیرون دوید/ گفت آقا سفره خالی میخری؟
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: خدا, سفره,
![]() نویسنده : یک دوست
![]() |